بافت لباس عروسک
دیشب رفتیم خونه آقا جون دیدی خاله فرشته داره برای عروسک یاس (دختر خاله اش) لباس می بافه اومدی و گفتی مامان تو هم برای عروسک من لباس می بافی گفتم به خاله فرشته بگو که میل بافتنی داره بهم بده و اونم ازش پرسید و یه میل بافتنی آورد . گفتم پس کاموا چی فاطمه رفت و با سبد کاموا اومد و گفت اینم کاموا . گفتم این مال خاله است باید ازش اجازه بگیری گفت خاله خودش گفت یکی شو بردار . منم گفتم پس یکی رو انتخاب کن . یکی انتخاب کردن همانا و پلاستیک پر کردن از کاموا همانا . خانم هر چی کاموا بود کرد تو پلاستیک و گفت اینا رو برداشتم . بیچاره خاله فرشته که دیگه نمی تونست ازش برداره و اجازه داد تا اونا رو با خودمون بیاریم خونه. ساعت 8 ...